شب ها بدون آمدنت صبح می شود…
چگونه تو را صدا نزنیم؟
چگونه به یادت نباشیم؟
چگونه نامت را زمزمه نکنیم؟
ما تورا عاشقیم.
بیا و از این خیابان های کور
از این تشنگی های تاریک
از این پنجه های خنیاگر
و از این چراغ های بی تاثیر
نجاتمان بده!
تمام کور سوها را چراغ تاباندیم
تمام زشتی ها را پوشاندیم
تمام ویرانی ها را باران گرفتیم
و تو نیامدی…!
مگر چقدر فرصت زندگی داریم؟
مگر چند بهار دیگر ماندگاریم؟
تا کی باران ظهور تو را منتظر بمانیم؟
دیری است از خشکسالی، زمین ترک برداشته است
بیشه ها گرفتار گرسنگی اند
پلک ها را غبار سنگین خروارها خاک پوشانده است
ای تمامت مهربانی!
بر این ویرانه های کورف بتاب!
براین بیابان های صبور ببار! براین جمعه های خاموش لبخند بزن!
بر این لحظه های نفرین شده، دعا بخوان!
*اللهم عجل الولیک الفرج*